اسلام هراسی، بهصورت گفتمانی فراگیر در رابطۀ میانِ غرب و جهان اسلام، نقش مهمی در شکلگیری فرآیندهای مختلفی دارد که از یک مبنا ریشه میگیرند و آن ارائۀ تصویری هراسانگیز از اسلام است. ریشۀ اسلامهراسی را میتوان در نوعِ نگاهِ مسیحیان در جنگهای صلیبی به اسلام یافت. اسلام، با تعریفی که از آن صورت گرفت، به بازتعریفی برایِ «دشمن» در سیاست خارجیِ کشورهایِ غربی تبدیل شد و رسانه بهعنوان مهمترین ابزار در شکلدهی به افکار عمومی در بازتولید معنا و بسط این گفتمان نقش مؤثری ایفا نمود. از اینرو باید اسلامهراسی را بهمثابه گفتمانی فراگیر در ارتباط با سیاستهای غرب با اسلام دانست. در مقالۀ حاضر بهدنبال پاسخ به این سؤال هستیم که چگونه اسلامهراسی توانسته با مکانیزم برجستهسازی و حاشیهرانی به گفتمانی مسلط تبدیل شود؟ در این زمینه فرآیند پیدایش و استقرار اسلامهراسی و چگونگی مفصلبندی نشانهها را در چارچوب نظریۀ گفتمان لاکلا و موف بررسی خواهیم نمود. نوآوری در این تحقیق، بررسی نظری و تحلیلی گفتمانی از چگونگی هژمونیک شدن اسلامهراسی به واسطۀ فرایندهای دوگانۀ برجسته سازی و حاشیهرانی است.
بازنشر اطلاعات | |
![]() |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |