این مقاله با توجه به اهمیت استقلال جنوب سودان در سال 2011 میلادی و تجزیه یکی از بزرگ ترین کشورهای آفریقایی و اسلامی، با در نظر داشتن این امر که در استقلال و جدایی جنوب سودان دو دسته عوامل و بازیگران داخلی و خارجی نقش آفرین بوده اند، در پی ریشه یابی و فهم عملکرد عوامل و بازیگران خارجی در استقلال این بخش از خاک سودان و چگونگی نقش آفرینی این بازیگران، با توجه به اهمیت و میزان نقش آفرینی آنها است. در این رابطه احتمال بهره برداری از موقعیت ژئوپلیتیکی این کشور تازه مستقل توسط قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای در ناحیه ای که مسلمانان و مسیحیان قاره افریقا همجوار یکدیگرند، بر اهمیت این موضوع افزوده است و یکی از ابعادی است که انگیزه بازیگران خارجی در ایفای نقش در روند جدایی جنوب سودان را نیز نشان می دهد. همچنین در این مقاله، با تشریح منازعه جنوب و شمال سودان از زمان استقلال سودان تا آغاز قرن جدید، سیاست خارجی دولت عمرالبشیر در قبال موضوعات منطقه ای، و انگیزه ها و منافع سیاست خارجی امریکا در قبال سودان و کل منطقه بیان خواهد شد. بررسی ها نشان می دهد از زمان استقلال سودان در دهه 1950 میلادی به استثنای یک دوره کوتاه صلح در دوران ریاست جمهور جعفر النمیری، این کشور دچار بحران جنگ داخلی بین شورشیان جنوب با هدف استقلال با دولت مرکزی این کشور بوده است. ولی در آغاز قرن جدید اعمال فشار امریکا بر دولت سودان و حمایت آن و برخی رقبای منطقه ای سودان مانند اوگاندا، کنیا، لیبی و مصر از شورشیان جنوب این کشور و همچنین انگیزه آنها در کنترل ذخایر انرژی این بخش از سودان در کنار کمک های مالی و اطلاعاتی رژیم صهیونیسیتی به شورشیان با توجه به تمایلات اسلام گرایانه دولت سودان و عدم همراهی آن با سیاست های منطقه ای این کشورها، باعث تسریع روند استقلال و جدایی بخش جنوبی سودان از دولت مرکزی آن شد.
بازنشر اطلاعات | |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |