مدعای اصلی نوشتار پیش رو آناست که با سقوط صدام در سال ۲۰۰۳، واقعیات سیاسی – اجتماعی جامعهی عراق بروز و ظهور یافتند؛ واقعیاتی که از زمان تأسیس عراق در ابتدای قرن بیستم، تا سقوط صدام، فرصت و توانی برای به عرصه آمدن پیدا نکرده بودند. در مقطع طولانی مذکور، ساختار قومی، نژادی و مذهبی جامعهی عراق - که به مثابهی خصلت پایدار این دست از جوامع چندپاره محسوب میشوند - در سایهی وجود حکومتهای دیکتاتوری، و نیز مناسبات سیاسی و اجتماعی خاص این کشور، نه تنها جایگاهی در ساخت قدرت نداشتند، بلکه با انکار و طرد و خشونت سازمانیافته مواجه میشدند. بنابراین، برآیند سقوط صدام، به میدان آمدن واقعیات ساختاری جامعهی عراق میباشد؛ که این امر سبب پیدایش وضعیت معمای امنیت در این کشور شده است. نگارندگان مدعیاند که این وضعیت، به شکل بنیانی، حاصل نادیده انگاشتن ساختار اجتماعی، و نوعی تحقیر و انکار هویتی در طی تاریخ عراق است، که با برداشته شدن یک "شخص"، رقابت بیپایانی برای اثبات خود و غلبه بر این حس ناخوشایند تاریخی آغاز شده است. در این نوشتار، زوایای مختلف این بحث مورد موشکافی قرار گرفته است.
بازنشر اطلاعات | |
![]() |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |