فکر فلسفی، به ویژه در قالب سیاسی آن بیش از هزار سال پیش در جهان اسلام با فارابی شروع شد؛ اما به نحو ایجابی این نوع اندیشه ورزی در عالم سیاست و عمل سیاسی کمترین نتایج را از خود بر جای گذاشته است. پرسش این است که فلسفه سیاسی امروزه در تحولات جهان اسلام چه نقشی می تواند داشته باشد؟ تامل در متون فلسفی سیاسی در جهان اسلام حکایت از آن دارد که دو مفهوم از فرد را می توان در این در فلسفه سیاسی اسلامی یافت: یکی فرد فلسفی و دیگری فرد مدنی. آن چه می توانسته منشا حرکت دموکراتیک باشد فرد مدنی است. در حالی که در این سنت فکری اصالت به فرد فلسفی داده شده است. محوریت فرد فلسفی در اندیشه فلسفی باعث شده تا مفاهیمی که می توانسته امکان حرکت دموکراتیک را فراهم آورد، نتواند رشد و بسط یابد، بلکه حتی این نحوه تفکر به نحو سلبی مانعی نیز برای آن بوده است. تاکید بر فرد مدنی به جای فرد فلسفی نوعی انزوای فیلسوفانه و بیرون رفتن از شهر برای دستیابی به سعادت را به دنبال داشته است. بر اساس این پژوهش، می توان گفت تفکر فلسفی در جهان اسلام، مفهوم فرد را به فرد فیلسوفی تقلیل می دهد که به دلیل داشتن ویژگی انحصارطلبی در فهم، از یک سو و از سوی دیگر عدم پایبندی به ایده مدنی الطبع بودن همواره مانعی جدی برای تحولات مبتنی بر مشارکت (و از جمله در عصر کنونی، تحولات دموکراتیک) بوده است. لذا امرزوه، برای تحقق فعالیت های مبتی بر مشارکت جمعی و پیمودن مسیری به نام دموکراسی باید آن نحوه تامل فلسفی را به چالش کشید.
بازنشر اطلاعات | |
![]() |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |