استادیار گروه مطالعات جنوب و شرق آسیا و اقیانوسیه (رشته مطالعات ژاپن)، دانشگاه تهران، دانشکده مطالعات جهان، تهران، ایران. ، Golmohammadi.a@ut.ac.ir
چکیده: (1774 مشاهده)
رویارویی با تمدن غرب، آسیاگرایان ژاپنی و ملیگرایان مسلمان را یک سدهی پیش در جبههای واحد قرار داد. پذیرش ژاپن در جمع قدرتهای برتر جهان، زمینهساز توسعهطلبی این کشور در منطقه اوراسیا به نام ایدئولوژی آسیاگرایی، تحقق آسیای متحد و رهایی مسلمانان از استعمار غرب شد. عدم امکان برقراری روابط رسمی دولت ژاپن با مسلمانان تحت استعمار امپراتوریهای روسیه و چین، موجب ارتباط غیررسمی و پنهانی با کنشگران مسلمان در این منطقه شدهبود. مساله مهم در این رابطه، چگونگی بسط و گسترش قلمرو نفوذ در پهنه وسیع و ژئوپلتیک اوراسیا بود که صرف اتکاء به نیروی نظامی در برابر این دو قدرت مهم غیرممکن مینمود. از اینرو، این پرسش مهم ایجاد میشود که با توجه به محدودیتهای نظامی ژاپن در دوره مورد اشاره، چگونه این کشور در برابر رقبایی همچون امپراتوری روسیه و چین، دست به گسترش و تثبیت قلمرو نفوذ خود در این بخش از آسیا (بهویژه مناطق مسلماننشین) زدهاست؟ در پاسخ، این فرضیه مطرح میشود که «ژاپن تلاش کرد تا با اتخاذ سیاست پانآسیایی بهعنوان ایدئولوژی جنگهای توسعهطلبانه، تشکیل آسیای یکپارچه را با تاکید بر اشتراکات هویتی، فرهنگی، زبانی و نژادی عملی سازد و با استفاده از قدرت نرم و فعالیتهای فرهنگی، از طریق برجستهسازی احساسات، عواطف و روایات مشترک و ایجاد همدلی، بهویژه با مسلمانان این سرزمین، کنترل این قلمرو را بهدست گیرد و با آگاهی از تمایزات فرهنگی، نژادی و زبانیِ ساکنان این منطقه، با مرزبندی هویتی از مداخله دو قدرتِ همسایه در این قلمرو جلوگیری کند.» برای بررسی این فرضیه تلاش شدهاست تا با بهکارگیری نظریه سازهانگاری که به عناصر معنوی، هنجاری و هویت اجتماعی میپردازد، میزان تبیینکنندگی چنین فرضیه ای با استفاده از روش تجزیه و تحلیل منابع تاریخی مورد کنکاش قرار گیرد.
نوع مطالعه:
پژوهشي |
موضوع مقاله:
تخصصي دریافت: 1398/12/3 | پذیرش: 1399/2/29 | انتشار: 1399/4/2